اثر اشتغال زنان بر شکاف درآمدی جنسیتی در ایران
نسخه مناسب چاپ
زنان به عنوان نیمی از نیروی کار می توانند بر توسعه اقتصادی و اجتماعی جامعه موثر باشند. امروزه مشارکت زنان در گسترش فعالیت های اجتماعی و اقتصادی افزایش چشمگیری یافته است. اما، شکاف درآمدی موجود بین زن و مرد در بازار کار، یکی از مهمترین تبعیض هایی است که در سال های اخیر همراه با افزایش مشارکت زنان در بازار کار، پیش روی آنان بوده است. لذا شناخت عوامل تاثیرگذار بر اشتغال زنان و اثرگذاری این عوامل بر سطح دستمزد آنان و پی بردن به عوامل مؤثر بر شکاف درآمدی جنسیتی موجود، می تواند زمینه بسیار مناسبی برای کاهش تبعیض و رسیدن به توسعه مطلوب و پایدار باشد
اشتغال و بهره وری اگر چه باعث افزایش دستمزد زنان و مردان می شود اما شکاف جنسیتی دستمزد را افزایش می دهد. متغیر تحصیلات باعث افزایش دستمزد زنان و مردان می شود اما شکاف جنسیتی را کاهش می دهد. در حال تحصیل بودن زنان نیز دستمزد نسبی آنها را کاهش می دهد و از شکاف جنسیتی دستمزد نیز می کاهد.
با فراگیر شدن آموزش در برنامه های توسعه کشور و افزایش تقاضا برای آموزش عالی در دهه ۱۳۸۰، نیاز کشور به توسعه مراکز آموزش عالی را ضروری میساخت. توسعه بیسابقه مراکز آموزش عالی در نیمه دهه ۱۳۸۰ به گونهای بود که در سال ۱۳۸۷، تمام شهرستانهای کشور حداقل یک مرکز آموزش عالی داشتند. در واقع، در کوچکترین شهرستانهای ایران نیز مراکز آموزش عالی تأسیس شد تا مشکل رفت و آمد برای ساکنان شهرهای کوچک را حل کرده و از سوی دیگر نیز با گسترش و تأسیس مراکز آموزش عالی در شهرهای بزرگتر، میزان پذیرش در دانشگاه و دسترسی افراد به مراکز آموزش عالی را افزایش دهد. در کنار این اقدامات، دسترسی کمتر به مراکز آموزش عالی در نزدیکی محل سکونت، عموماً زنان را بیشتر از مردان تحت تأثیر قرار میدهد. در این پژوهش، اثر افزایش مراکز آموزش عالی روی سالهای تحصیل و احتمال دانشگاه رفتن مردان و زنان بررسی میشود. با ترکیب دادههای مؤسسات آموزش عالی طی بازه ۱۳۷۸ تا ۱۳۹۵، با پیامدهای تحصیلی افراد ۱۸ تا ۳۵ ساله در دادههای سرشماری نفوس و مسکن ۱۳۹۵، نتایج نشان میدهد که سالهای تحصیل برای افرادی که دسترسی بهتری در این دوره به مراکز آموزش عالی پیدا کردهاند، به طور معنیداری تغییر نکرده است؛ امّا زنان نسبت به مردان از افزایش مراکز آموزش عالی، بیشتر منتفع شدهاند.
پژوهشهای حاضر با رویکردی جمعیتشناختی و اجتماعی – فرهنگی، برخی از مهمترین الگوها و تعیینکنندههای مرتبط با مسئلۀ ترجیح جنسیتی را مطالعه و بررسی میکند. جوامع انسانی در دهههای اخیر پیشرفتهای مهم و تغییرات شگرفی را تجربه کردهاند که از آنها با نام یک انقلاب اجتماعی بهمراتب مهمتر، یعنی «انقلاب در نقشهای جنسیتی»، یاد میشود؛ اما پدیدۀ ترجیح جنسیتی مانند قبل بهمنزلۀ مسئلهای اجتماعی در جوامع انسانی معاصر مشاهده میشود؛ بهطوری که این بررسی ها بیانگر دو اصل عمده است: یکی اصل فراگیر و همه جاییبودن مسئلۀ ترجیح جنسیتی و دیگری، اصل تداوم و همیشگیبودن آن. در حال حاضر بیشترین نسبت ترجیحهای جنسیتی مربوط به کسانی است که ترجیح میدهند به تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر داشته باشند؛ اما همین گروه نیز چنانچه به تعداد مساوی فرزندان دختر و پسر دست نیابند، بهطور بالقوه تمایل دارند فرزندآوریشان را برای دستیابی به چنین ترجیحی ادامه دهند. همچنین نسبت کسانی که فرزند پسر را ترجیح میدهند بیشتر از کسانی است که فرزند دختر را ترجیح میدهند؛ بدین ترتیب، دوسوم افراد به شکلهای مختلف به ترجیح جنسیتی تمایل دارند و تنها یکسوم افراد هیچگونه ترجیح جنسیتی ندارند. در عین حال، این مطلب تأییدکنندۀ وجود رابطه بین این الگوهای ترجیح جنسیتی و سه دسته تعیینکنندههای عمدۀ مشتمل بر متغیرهای پایه مانند سن، جنس و تحصیلات، متغیرهای جمعیتشناختی و متغیرهای مرتبط با نگرش جنسیتی است.
دیدگاه خود را بنویسید: